کد مطلب:225316 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:145

بیان حالات امام رضا در بصره و کوفه و ظهور احتجاجات و معجزات
در بحارالانوار و خرایج راوندی و مدینة المعاجز و زبدة المعارف و بعضی كتب دیگر مسطور است كه محمد بن فضل هاشمی گفت چون حضرت موسی بن جعفر به حضرت ذی الجلال انتقال گرفت به مدینه برفتم و به حضرت امام رضا صلوات الله علیهم درآمدم و به امامت سلام فرستادم و آنچه با خود داشتم در حضرتش تقدیم كردم و عرض نمودم اینك عازم بصره هستم و از كثرت خلاف مردمان با خبرم و اكنون خبر وفات حضرت امام موسی كاظم علیه السلام به ایشان رسیده است و هیچ شكی ندارم كه به زودی





[ صفحه 474]



از برهان و دلیل امامت امام خواهند پرسید كه به چه سند متمسك شده اید و او را امام خود می خوانید چه بود دلالتی و علامتی به من می نمودی امام رضا علیه السلام فرمود: «لم تخف علی هذا فابلغ اولیائنا بالبصرة و غیرها انی قادم علیهم و لا قوة الا بالله» هرگز از این امر بر من بیمناك مشو و دوستان ما را كه در بصره و دیگر جاها هستند خبر ده كه من نزد ایشان می آیم و هیچ نیروئی جز به خداوند متعال نیست چون این كلمات را بفرمود تمامت آنچه را كه امانات و ودایع انبیای عظام علیهم السلام خصوصا حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله است از بردة و قضیب و سلاح آن حضرت و غیر ذلك را بیرون آورده به من بنمود عرض كردم تا چه هنگام بر ایشان وارد می شوی فرمود چون به آنجا برسی سه روز بعد از دخول تو به بصره می آیم.

چون من وارد بصره شدم و مردم به دیدار من بیامدند و از حال و وضع می پرسیدند با ایشان گفتم یك روز قبل از وفات موسی بن جعفر به حضرتش درآمدم با من فرمود البته من می میرم چون مرا در لحد من پوشیده ساختید تو هیچ مپای و دقیقه ای توقف مكن و این ودایع مرا به مدینه برو به فرزندم علی بن موسی برسان كه اوست وصی من و صاحب این امر است بعد از من، من بطوری كه فرمان آن حضرت بود به جای آوردم و آن ودایع را به امام رضا علیه السلام رسانیدم و آن حضرت تا سه روز دیگر به این شهر وارد می شود از هر چه خواهید از وی بپرسید از میان مردم عمرو بن هداب كه ناصبی و مایل به معتزله بود زبان برگشود و گفت ای محمد همانا حسن بن محمد از افاضل اهل این بیت و مردی با ورع و زهد و علم و سال دیده است و مانند علی بن موسی جوان نیست و شاید اگر از معضلات احكام از علی بن موسی بپرسند متحیر و عاجز بماند حسن بن محمد كه در مجلس حاضر بود گفت ای عمر و این سخن را مگوی كه علی بن موسی و فضائل او برتر از آن است كه محمد توصیف نمود و اینك محمد بن فضل است كه می گوید تا سه روز دیگر می آید و این خود برای تو دلیلی كافی است و چون آمد این گفتگوها قطع می شود و اگر از آمدن تخلف گزید برای تو



[ صفحه 475]



بس است و چون سخن به این جا كشید حاضران متفرق شدند.

و چون سه روز از روز دخول من به بصره برگذشت بناگاه حضرت رضا علیه السلام وارد بصره شد و به آهنگ سرای حسن بن محمد برفت و داخل خانه او شد حسن بن محمد شرایط احتشام قدوم مبارك امام انام علیه السلام را به پای جست و آن سرای را خالی نمود و در برابرش مراقب انجام اوامر و نواهی گشت و به آنچه از مصدر امامت صادر می شد رفتار می كرد پس از امام رضا علیه السلام فرمود تمام مردمی را كه نزد محمد بن فضل حاضر شده بودند و غیر از ایشان را از شیعیان ما حاضر ساز و جاثلیق نصاری و رأس الجالوت را حاضر كن و با این جماعت امر كن تا از هر چه می خواهند از من بپرسند.

پس تمامت آن اشخاص را با جماعت زیدیة و معتزلة را فراهم كردند و ایشان نمی دانستند حسن بن محمد برای چه كار ایشان را احضار فرموده است چون به جمله حاضر و جمعیت ایشان به كمال پیوست مسندی را دو لایه برای امام رضا علیه السلام بگستردند امام علیه السلام بر آن جلوس كرد و فرمود: السلام علیكم و رحمة الله و بركاته» هیچ می دانید از چه روی سبقت گرفتم شما را به سلام، عرض كردند ندانستیم فرمود برای این كه نفوس شما آرام بگیرد عرض كردند كیستی تو خداوندت رحمت كند فرمود من علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام و پسر رسول خدای صلی الله علیه و آله و سلم می باشم «صلیت الیوم الفجر فی مسجد رسول الله صلی الله علیه و آله مع والی المدینة و اقرأنی بعد ان صلینا كتاب صاحبه الیه و استشارنی فی كثیر من اموره فاشرت الیه بما فیه الحظ له و وعدته ان یصیر الی بالعشی بعد العصر من هذا الیوم لیكتب عندی جواب كتاب صاحبه و اناواف له - له بما وعدته و لا حول و لا قوة الا بالله».

نماز صبح امروز را در مسجد رسول خدای الله صلی الله علیه و آله با والی مدینه بگذاشتم و چون از نماز فارغ شدیم نامه خلیفه را كه بدو نوشته بود به من برخواند و در بیشتر امور خود با من مشورت نمود و من به آنچه صلاح حال او بود بدو گفتم و با من وعده كرده است كه بعد از عصر امروز هنگام عشا در خانه من بیاید و جواب خلیفه را نزد من بنویسد و من نیز به آنچه با او وعده نهاده ام وفا می نمایم و لا حول و لا قوة الا بالله.



[ صفحه 476]



حاضران عرض كردند یابن رسول الله با این چنین دلیل اراده چه برهانی می نمائیم و تو را راستگوی و صادق القول می دانیم آنگاه برخاستند تا متفرق شوند امام رضا علیه السلام فرمود متفرق نشوید چه من شما را برای آن فراهم آوردم تا از آنچه می خواهید از آثار نبوت و علامات امامتی را كه جز نزد ما اهل بیت نخواهید یافت بپرسید هم اكنون مسائل خود را بیاورید.

این هنگام عمرو بن هداب در سخن مبادرت گرفت و عرض كرد همانا محمد ابن فضل هاشمی چیزهائی از تو خبر داد كه قلوب قبول نمی كند امام رضا علیه السلام فرمود این چیست عرض كرد از تو به ما خبر داد كه تو به تمام ما انزل الله عارفی و تو به هر زبان و لغتی عالم و شناسائی امام رضا علیه السلام فرمود محمد بن فضل راست گفته است و من او را با این جمله خبر داده ام هم اكنون بیائید و از هر چه خواهید بپرسید گفتند ما قبل از هر چیزی تو را به همین معرفت السنه و لغات آزمایش می كنیم چه در این مجلس رومی و هندی و فارسی و تركی هستند ایشان را حاضر می سازیم فرمود: «فلیتكلموا بما احبوا اجب كل واحد بلسانه انشاء الله» پس هر یكی از صاحبان السنه مختلفه مسئله ای از آن حضرت به زبان خودشان بپرسید و به لغت خودش تكلم نمود و آن حضرت از مسائل ایشان بالسنه و لغات خودشان جواب بفرمود مردمان به جمله در بحار تحیر و تعجب مستغرق شدند و هر طبقه اقرار نمودند كه آن حضرت از خود آنان به لغات ایشان افصح است و از آن پس حضرت امام رضا علیه السلام به ابن هداب نظر كرد و فرمود: «ان انا اخبرتك انك ستبتلی هی هذه الایام بدم ذی رحم لك كنت مصدقا لی؟» اگر من با تو خبر دهم كه در این چند روزه به خون یكی از ارحام خود مبتلا خواهی شد مرا تصدیق می كنی و راستگوی می دانی عرض كرد تصدیق نمی كنم زیرا كه جز خداوند تعالی كسی عالم بر غیب نیست.

فرمود: «اولیس الله یقول عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسوله فرسول الله عند الله مرتضی و نحن ورثة ذلك الرسول الذی اطلعه الله علی ما یشاء من غیبه فعلمنا ما كان و ما یكون الی یوم القیمة و ان الذی اخبرتك یابن



[ صفحه 477]



هداب لكائن الی خمسة ایام فان لم یصح ما قلت فی هذه المدة فانی كذاب مفتر و ان صح فتعلم انك الراد علی الله و رسوله صلی الله علیه و آله و لك دلالة اخری اما انك ستصاب ببصرك و تصیر مكفوفا فلا تبصر سهلا و لا جبلا و هذا كائن بعد ایام و لك عندی دلالة اخری انك ستحلف یمینا كاذبة فتضرب بالبرص».

آیا نه آن است كه خدای تعالی می فرماید خداوند عالم به غیب است و هیچ كس را بر غیب خود عالم و مستولی نمی گرداند مگر آن كسی را كه از فرستادگان خود را مرتضی بگرداند و رسول خدای در حضرت خدای مرتضی و برگزیده و پسندیده است و ما هم وارثان همان رسولیم كه خداوند تعالی مطلع ساخته است او را بر آنچه خواسته است از غیب خودش پس می دانیم آنچه را كه بوده و خواهد بود تا روز قیامت و به درستی كه آنچه را كه به تو خبر دادم ای پسر هداب البته تا پنج روز دیگر واقع خواهد شد پس اگر آنچه را كه گفتم در این مدت صحت نگرفت من در آنچه گفته ام كذاب و مفتری هستم و اگر مقرون به صدق و صحت گشت پس تو خواهی دانست كه تو راد بر خدا و رسول خدائی و هم برای تو علامت دیگر است همانا تو به زودی دچار علت چشم می شوی و كور می گردی و هموار ناهموار و بلند و پست را نخواهی دید و این حال بعد از چند روز روی می نماید و هم برای تو نزد من دلالت و نشانی دیگر است همانا تو بزودی سوگند به دروغ خواهی خورد و مبتلا به برص و پیسی خواهی شد.

محمد بن فضل می گوید سوگند با خدای تمام این بلیات بدون كم و زیاد به ابن هداب فرود آمد و با او گفتند امام رضا علیه السلام آیا راست فرمود یا دروغ ابن هداب گفت سوگند با خدای همان وقت كه آن حضرت مرا به این احوال خبر داد دانستم خواهد شد لكن من سختی و جلادت و خود داری می نمودم.

راقم حروف گوید: چون به این خبر بنگرند درجه علم و اقتدار ائمه هدی ثابت می گردد و معلوم می شود آنچه را برای مصلحت وقت بخواهند امر می فرمایند و بدون كم و زیاد و دیر و زود همان می شود و چون در این مجلس كه بدایت امر امامت آن حضرت و اختلاف كثیری كه مردمان را در وفات و عدم وفات موسی بن جعفر علیه السلام روی داده و اصناف مختلفه و صاحبان ادیان مختلفه حاضر بودند لزومی



[ صفحه 478]



داشت بیشتر از مغیبات و اخبار به آینده را ظاهر فرمود.

بالجمله راوی می گوید: از آن پس حضرت امام رضا علیه السلام روی با جاثلیق كه عالم مردم نصرانی است آورد و فرمود: «هل دل الانجیل علی نبوة محمد صلی الله علیه و آله و سلم» آیا كتاب شما انجیل بر نبوت محمد صلی الله علیه و آله و سلم دلالت می كند عرض كرد اگر چنین دلالتی را می نمود منكر نبوت وی نمی شدیم امام رضا علیه السلام فرمود با من خبر بده از سكته ای كه برای شما در سفر ثالث روی می دهد یعنی چون به آنجا می رسید نمی خوانید و می گذرید جاثلیق عرض كرد اسمی است از اسماء خداوندی و برای ما جایز نیست كه اظهار آن را بنمائیم امام رضا علیه السلام فرمود: «فان قررتك انه اسم محمد صلی الله علیه و آله و ذكره و اقر عیسی به و انه بشر بنی اسرائیل بمحمد صلی الله علیه و آله لتقربه و لا تنكره قال الجاثلیق ان فعلت اقررت فانی لا ارد الانجیل و لا اجحده» اگر بر تو ثابت و مقرر ساختم كه این خدا نیست و اسم محمد صلی الله علیه و آله و ذكر اوست و عیسی علیه السلام به آن حضرت اقرار كرد و بنی اسرائیل را به ظهور آن حضرت بشارت داده است آیا تو نیز اقرار می كنی و منكر آن حضرت نمی شوی.

جاثلیق عرض كرد اگر چنین كنی و ثابت گردانی البته اقرار می نمایم زیرا كه نمی توانم رد انجیل را نمایم یا منكر انجیل شوم امام رضا علیه السلام فرمود پس سفر ثالث انجیل را كه ذكر محمد صلی الله علیه و آله و بشارت عیسی به آن حضرت است برگیر جاثلیق عرض كرد اینك سفر سوم است و امام رضا علیه السلام آن سفر را از انجیل شروع به خواندن فرمود تا به ذكر محمد صلی الله علیه و آله رسید و با جاثلیق فرمود: ای جاثلیق كیست این موصوف و به قولی فرمود این پیغمبر موصوف كیست عرض كرد توصیف كن فرمود توصیف نمی كنم او را مگر به آنچه وصف كرده است او را خدای تعالی «و هو صاحب الناقه و العصا و الكساء» اوست صاحب ناقه و عصا و كساء پیغمبری است امی «الذی یجدونه مكتوبا عندهم فی التورایة و الانجیل و یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنكر و یحل لهم الطیبات او یروم علیهم الخبائث و یضع عنهم اصرهم و الاخلال التی كانت علیهم» ما خوانده نانویسنده.

و در كلمه ی امی چندین تفسیر شده است آن پیغمبری است كه می یابند اسم و صفت او را نوشته شده نزد ایشان در توریة آنجا كه می گوید «احمد الغوك اتصال مركب البصیر و پلیس الشمله» و در انجیل آنجا كه از قول عیسی علیه السلام



[ صفحه 479]



خبر می دهد كه «انی ذاهب الی ربی و سیأتیكم الفار قلیظا».

و در سفر خامس از توریة مكتوب است كه «ساقیم لهم نبیا من اخوانهم مثلك و احول كلامی فی فیه فیقول لهم كلما اوصیته به».

و هم در آن نوشته است: «و اما ابن الامة فقد باركت فیه جدا جدا وسیلد اثنی عشر عظیما و اؤخره لامة عظیمه».

و نیز در انجیل مذكور است كه عیسی علیه السلام با حواریین فرمود: «انا اذهب و سیأتیكم الفار قلیظ هو روح الحق الذی لا یتكلم من قبل نفسه انه نذیركم بجمیع الحق و یخبركم بالامور المونعه و یمد حتی و یشهد انی رسول الله».

و نیز در آن مسطور است كه «تعطیكم فارقلیظ یكون معكم آخر الدهر كله و اذا جا فذ اهل العالم».

بالجمله می فرماید این پیغمبر امی با پیروان خود به نیكوئی كه توحید است و توابع آن از اوامر و بازمی دارد ایشان را از كار ناشایست كه شرك است و لوازم آن.

ابن عباس گوید: مراد به معروف مكارم اخلاق و صله ی رحم و انصاف است و مراد از منكر مساوی اخلاق و قطع رحم و عدم انصاف است و اصح این است كه معروف عبارت از جمیع محاسن و منكر جمیع قبایح است و تسمیه حق به معروف به علت آن است كه در عقول معروف الصحه است و تسمیه باطل به منكر به جهت آنست كه نزد عقول منكر الصحه است و حلال می گرداند این پیغمبر امی برای ایشان مطعومات پاكیزه را كه اهل جاهلیت بر خود حرام ساخته بودند چون بحیره و سایبه و غیر آن از مستلذات محرمه بر یهود چون شحوم و حرام می فرماید بر ایشان خورشهای پلید را چون مردار و خون و خوك یا مالهای ناروا را چون ربا و رشوه و فرو می نهد یعنی سبك می گرداند از ایشان بار كردن ایشان را یعنی سبك می سازد بر امت خودش اوضاع شرع و تكالیف شاقه آن را و گویند چیزهائی است كه شریعت موسی بر بنی اسرائیل الزام كرده بودند چون قطع عضوی كه از آن گناهی صادر شده باشد و قطع آن مقدار جامه ای كه نجاست به آن رسیده و وجوب پنجاه ركعت نماز در شبانه



[ صفحه 480]



و روز و یك نیمه ایام سال را روزه داشتن و غیر آن و سبك می گرداند و برمی دارد غلها و بندهائی كه در زمان موسی بر ایشان بود مانند تعیین قصاص در عمد و خطا و قطع اعضای خاطئه و غیر از آن از عهود شاقه كه خدای تعالی در ذمه ایشان كرده بود كه به آن وفا نمایند مثل اغلالی كه در اعناق باشد چنان كه گفته می شود: «هذا عهد فی عنقك و طوق فی عنقك» و گویند این شدت تكلیف بر ایشان به جهت شآمت معاصی بود كه از ایشان روی داده بود حاصل این است كه از میمنت حضرت رسالت پناهی صلی الله علیه و آله آن اوامر شاقه و تكالیف شدیده كه بر امم سابقه بود از امت آن حضرت موضوع شد.

و متمم آیه شریفه این است: «فالذین آمنوا به و عزروه و نصروه و اتبعوا النور الذی انزل معه اولئك هم المفلحون».

پس كسانی كه گرویدند به این پیغمبر گرامی امی كه صفاتش مذكور و در توریة و انجیل مذكور است از جماعت بنی اسرائیل و جز ایشان و تعظیم كردند او را و یاری دادند او را بر دشمنان و پیروی كردند آن نوری را كه فروفرستاده شده است با نبوت او، مراد قرآن است چه استبنای آن حضرت مصحوب به قرآن بود و گفته اند لفظ معه دلالت بر بقای قرآن می نماید یعنی قرآنی كه نازل شده است با او باقی خواهد ماند به خلاف الواحی كه بر موسی نازل شد و بیشترش را به آسمان بردند و علت این كه قرآن را نور فرمود بسیار روشن است چه امور دین و دنیا از آن مفصل و هویدا است یا اعجازش ظاهر و مبین است و مظهر غیر یا كاشف حقایق است و مظهر آن و جایر است كه معه متعلق باشد به اتبعوا یعنی «و اتبعوا النور المنزل مع اتباع النبی» پس اشارت به اتباع كتاب و سنت است آن گروه كه ایمان آوردند و تعظیم و نصرت و متابعت این پیغمبر امی را نمودند رستگاران از عذاب و فایز به رحمت و ثواب.

در تفسیر اهل بیت وارد است كه مراد از نور در این آیه شریفه علی بن ابیطالب صلوات الله و سلامه علیهم است كه نور آن حضرت با نور احمدی صلی الله علیه و آله از عرش نازل شد و پشت آدم



[ صفحه 481]



علیه السلام قرار گرفته و از آن پس در اصلاب مطهره جای كرده تا به صلب عبدالمطلب دو نصف گردیده یك نیمه در صلب عبدالله و نیمه دیگر در صلب ابی طالب منتقل شده است و از این است كه در آثار صحیحه وارد است كه حضرت رسول خدای صلی الله علیه و آله و سلم در زمان مرض موت علی علیه السلام را احضار كرده فرمود این است قرین من در دنیا و آخرت: «و كان قرینی فی ظهر آدم و آدم فی الجنة و كان قرینی فی ظهر نوح و نوح فی السفینة و كان قرینی فی ظهر ابراهیم حین القی فی النار و هذا قرینی فی ظهر اسماعیل حین اضجع للذبح ثم لم یزل ینتقل من اصلاب الطاهرین الی ارحام الطاهرات الی ان صرنا الی ظهر عبدالمطلب فقسم الله ذلك النور و النطفة فجعل نصفه فی ظهر ابی طالب فجاء منه علی».

پس علی را نزد خود خواند و رازی دراز با او بگفت و زبان مبارك را در دهان مباركش درآورد چنان كه مرغی بچه خود را رزق كند و بعد از آن فرمود: «هذا عهد الیك» از این است كه امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود رسول خدای صلی الله علیه و آله هزار باب از علم به من بیاموخت پس از هر بابی هزار باب از علم و حكمت برای من مكشوف شد.

از كعب الاخبار مروی است كه در توریة مضمون این آیه شریفه مذكور است كه: «یا ایها النبی انا ارسلناك شاهدا و مبشرا و ندیرا و حرزا للمؤمنین انت عبدی و رسولی سمیتك المتوكل لیس بفظ و لا غلیظ و لا ضجیج فی الاسواق» ای پیغمبر برگزیده فرستادم تو را گواه بر خلقان و بشارت دهنده و ترساننده و حرز و نگه بان مؤمنان تو بنده منی تو را متوكل نام نهادم و این پیغمبر موعود درشت خوی و بد خلق نباشد و در بازارها بانگ برنیندازد مجرمان را معفو بگرداند و ما او را به جوار خود نیاوریم تا دین كج را به او راست گردانیم و دل های بسته را به او بگشائیم و چشم های نابینا را به او روشن سازیم و گوشهای كر را بدو شنوا گردانیم مولد او در مكه و هجرت او به طایف و ملك او در شام و امت او همیشه حمد كنندگان باشند و سپاس دارنده و شكر گوینده و با وضو هستند جامه خود را از ساق برگزیده هستند تا پاكیزه بماند و آلوده نگردد و برای ادای نماز مراقب آفتاب باشند یعنی مراقب هستند كه نماز از وقت نگذرد و شرف وقت از دست نشود و هر كجا ایشان را نماز



[ صفحه 482]



دریابد مشغول به نماز شوند و در نماز چنان صف بركشند كه صف قتال پس این آیه را تلاوت فرمود: «ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا كانهم بنیان مرصوص»

و نیز وصف آن حضرت در كتاب بنی هرول كه مغیر و مبدل نیست این است كه احمد از فرزندان اسمعیل است و او آخر پیغمبران است و وی پیغمبر عربی است و بر دین ابراهیم باشد و ازار در میان بندد و اطراف خود را غسل و مسح نماید و در چشم او سرخی باشد و مهر نبوت در میان هر دو كتف او باشد و ارنجن نداشته باشد و دراز نباشد و كوتاه نباشد و كلیم پوشد و به اندك چیزی قناعت كند و بر دراز گوش بنشیند و در بازاررود و خداوند حرب و سبی و غارت باشد تیغ بر دوش نهد و از هیچ كس باك نداشته باشد و اگر با قوم نوح بودی هلاك نشدندی و اگر در میان قوم عاد بودی مستأصل نگشتندی و اگر با ثمود بودی به صیحه گرفتار نگردیدندی مولودش در مكه و منشأش و ابتدای نبوتش در آنجا و سرای هجرتش در یثرب میان حره و نخله و سبخه باشد و حماد باشد یعنی در تمام احوال رخا و شدت به سپاس و شكر الهی مشغول باشد ملكش در شام باشد و مصاحبش از فرشتگان هستند و از قوم خود بسیار آزار بیند و او را زجر عظیم نمایند او در یثرب در میان ایشان مقاتله بسیار واقع شود و در بعضی اوقات او غالب شود و در زمانی ایشان و عاقبت بر ایشان غالب مطلق گردد و جمعی با او باشند كه به مرگ شتابنده تر باشند از آبی كه از سر كوه به پائین ریزد دلهای ایشان مصحفهای ایشان باشد قربانشان خون ریختن باشد و همگی شجاعان روز و زاهدان شب باشند و هیبت و صولت او بر نهجی باشد كه دشمنان او تا به یك ماهه رمیدن گیرند و به نفس نفیس خود كارزار كند تا مجروحش نمایند امر به معروف و نهی از منكر فرماید.

بالجمله حضرت امام رضا علیه السلام بعد از قرائت تا كانت علیهم فرمود «یهدی الی الطریق الا قصد و المنهاج الاعدل و الصراط الاقوام» این پیغمبر امی گرامی هدایت فرماید مردمان را به سوی طریق اقصد و منهاج اعدل و صراط اقوم یعنی به راه راست غیر معوج كه راه حق و راه رستگاری و سعادت دنیا و آخرت و راه برخورداری از هر دو جهان و رشادت ابدی و صلاح سرمدی نمایندگی فرماید.



[ صفحه 483]



سئوال می كنم از تو ای جاثلیق به حق عیسی روح الله و كلمة الله آیا یافته اید این صفت را در انجیل برای این پیغمبر، جاثلیق مدتی متفكر سر به زیر افكند و بدانست كه اگر انكار نماید انجیل را كافر می شود، عرض كرد بلی این صفت در انجیل است و عیسی علیه السلام در انجیل یاد كرده و این پیغمبر را مذكور داشته است لكن نزد مردم نصاری ثابت و مقرون به صحت نیست كه این پیغمبر همان جد شما است كه در مكه خروج كرده و شما می گوئید محمد موعود اوست امام رضا علیه السلام فرمود «اما اذا لم تكفر بجحود الانجیل و اقررت بما فیه من صفة محمد صلی الله علیه و آله و سلم فخذ علینا فی السفر الثانی فانی او جدك ذكره و ذكر وصیه و ذكر ابنته فاطمة و ذكر الحسن و الحسین».

اكنون كه انجیل را منكر نشدی و به مذهب خود كافر نگشتی و به آنچه از اوصاف محمد صلی الله علیه و آله در انجیل مذكور می باشد اقرار نمودی پس در سفر ثانی انجیل بگیر تا من از همان جا به تو معلوم دارم كه آن حضرت و وصی او و فاطمه دختر آن حضرت و حسن و حسین علیهم السلام در آنجا مذكور هستند چون جاثلیق و رأس الجالوت این كلام را بشنیدند بدانستند كه امام رضا علیه السلام بتوریة و انجیل عالم است پس گفتند سوگند با خدای چیزی برای ما آورده است كه ما را امكان رد آن نیست و دفع آن را جز به انكار انجیل و توریة و زبور نمی توانیم نمود و به تحقیق كه موسی و عیسی متفقا به ظهور این پیغمبر بشارت داده اند لكن نزد ما به صحت پیوسته نیست كه این همان محمد است اما اسم او اگر محمد باشد روا نیست كه به همین قناعت كنیم و نزد شما به نبوت او اقرار نمائیم و ما به شك اندریم كه این محمد همان محمدی است كه شما می گوئید یا غیر از او محمدی دیگر است.

امام رضا علیه السلام فرمود: «احتججتم بالشك فهل بعث الله تعالی قبله او بعده من ولد آدم الی یومنا هذا نبیا اسمه محمد و تجدونه فی شیی ء من الكتب الذی انزلها الله علی جمیع الانبیاء غیر محمد فاحجموا عن جوابه قالوا لا یجوز لنا ان تقرلكم بان محمدا هو محمد كم لانا ان اقررنا لك بمحمد و وصیه و ابنته و ابنیها علی ما ذكرتم ادخلتمونا فی الاسلام كرها»

اكنون كه از یقین به شك آمدید آیا هیچ اتفاق افتاده است از زمان خلقت



[ صفحه 484]



حضرت آدم در میان اولاد آدم علیه السلام تا این زمان ما پیش از محمد صلی الله علیه و آله یا بعد از آن حضرت پیغمبری مبعوث شده باشد كه نامش محمد باشد و شما او را در هیچ موضعی از كتبی كه خدای تعالی بر تمامت پیغمبران نازل كرده است به غیر از این محمد صلی الله علیه و آله محمد نامی دیده اید، ایشان را جوابی نماند و همین قدر گفتند برای ما جایز نیست كه برای شما اقرار نمائیم به این كه این محمد همان محمد شما است زیرا كه ما اگر برای تو اقرار نمائیم به محمد و وصی او و دختر او و دو پسر دختر او به آن نحو كه شما مذكور می دارید یعنی به نبوت آن حضرت و امامت ایشان اقرار نمائیم شما ما را مجبور می گردانید كه مسلمان شویم.

امام رضا علیه السلام فرمود: «أنت یا جاثلیق آمن فی ذمة الله و ذمة رسول صلی الله علیه و آله انه لا یبدؤك منا شیی ء تكره مما تخافه و تحذره» تو ای جاثلیق در ذمه و عهد خدا و رسول خدا ایمن هستی از این كه تو را به دین اسلام مجبور كنیم هر چند اقرار و اعتراف بر این امر هم بكنی چیزی كه از آن ترسناك و در حذر هستی به تو تكلیف نخواهد شد.

جاثلیق عرض كرد اكنون كه مرا امان بخشیدی هر چه از من بپرسی می گویم فرمود این پیغمبری كه اسمش محمد و این وصی كه نامش علی و این دختری كه نامش فاطمه و این دو سبط كه نام ایشان حسن و حسین و در توریة و انجیل و زبور مذكورند اسم این نبی و اسم این وصی و این دختر و این دو سبط مقرون به صدق و عدل است یا دروغ و زور است.

عرض كرد بلكه صدق و عدل است و خداوند جز به حق نفرموده است چون امام رضا علیه السلام از جاثلیق اقرار بگرفت و اعترافش را به این امر مأخوذ كرد با رأس الجالوت فرمود: «فاسمع الان یا رأس الجالوت السفر الفلانی من زبور داود» هم اكنون تو ای رأس الجالوت بشنو فلان سفر زبور داود را عرض كرد بیاور خداوند بر تو و آن كه تو را بزائید بركت دهاد پس حضرت رضا سفر اول زبور را شروع به تلاوت فرمود تا به ذكر محمد صلی الله علیه و آله و سلم و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام پیوست.

و فرمود ای رأس الجالوت قسم می دهم تو را به حق خداوند تعالی و همان امان و ذمه و عهدی كه به جاثلیق داده ام تو را نیز می باشد آیا ایشان و این اسامی در زبور



[ صفحه 485]



داود هست رأس الجالوت عرض كرد این كسان به همین اسامی و نشان خودشان در زبور مذكوراند امام رضا علیه السلام فرمود تو را سوگند می دهم به آن ده آیتی كه خداوند بر موسی بن عمران در توریة نازل فرمود آیا صفة محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین صلوات الله علیهم را در توریة منسوب به عدل و فضل یافته ای؟ عرض كرد آری و هر كسی منكر آن شود به پروردگار خودش و به انبیای خدا كافر شده است.

امام رضا علیه السلام فرمود: «فخذ الان فی سفر كذا من التوریة» هم اكنون فلان سفر تورات را بگیر و آن حضرت شروع به تلاوت تورات فرمود و رأس الجالوت از تلاوت و حسن بیان و فصاحت آن حضرت و زبان مباركش در عجب بود تا گاهی كه رسید به نام محمد صلی الله علیه و آله رأس الجالوت عرض كرد بلی این احماد و الیا و بنت احمد و شبر و شبیر و تفسیرش در عربیه محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین است پس حضرت رضا صلوات الله و سلامه علیه تا به آخر بخواند و چون آن حضرت از تلاوتش فراغت یافت رأس الجالوت عرض كرد سوگند با خدای ای پسر محمد اگر نه به واسطه حب ریاستی است كه مرا بر جمیع جماعت جهود است با حمد ایمان می آوردم و به امر و فرمان تو متابعت می كردم سوگند به آن خداوندی كه نازل فرمود توریة را بر موسی و زبور را بر داود هیچ كس را در قرائت توریة و انجیل و فهم مانند تو ندیده ام و نیز هیچ كس را نیافته ام كه به خوبی و فصاحت تو تفسیر این كتب آسمانی را بنماید.

پس حضرت امام رضا علیه السلام در این مذاكرات با ایشان بگذرانید تا هنگام زوال در رسید چون نوبت زوال آفتاب درآمد با آن جماعت فرمود من نماز می گذارم و به مدینه می روم به واسطه آن وعده ی كه با والی مدینه نهاده ام كه جواب كتاب خلیفه را در حضور من بنویسد و فردا صبح انشاء الله تعالی نزد شما می آیم.

راوی می گوید عبدالله بن سلیمان اذان و اقامه را با هم بگفت و آن حضرت مردمان را نماز بگذاشت و قرائت را سبك نمود و ركوع بر طبق سنت تمام گردانید و انصراف گرفت و چون صبح روی نمود آن آفتاب ولایت و نور الانوار امامت به مجلس خود طلوع فرمود این وقت جاریة رومیه به حضرتش حاضر ساختند و آن حضرت به زبان



[ صفحه 486]



رومی با وی تكلم كرد و جاثلیق می شنید و زبان رومی را خوب می فهمید امام رضا علیه السلام با جاریه به زبان رومی فرمود كدام یك را بیشتر دوست می داری محمد را یا عیسی را، جاریه عرض كرد ازین پیش عیسی را دوست می داشتم و محمد را نمی شناختم اما بعد از آن كه محمد را شناختم الان محمد صلی الله علیه و آله را از عیسی و هر پیغمبری بیشتر دوست می دارم.

جاثلیق با او گفت چون به دین محمد صلی الله علیه و آله درآمدی عیسی علیه السلام را دشمن می داری جاریه گفت معاذ الله بلكه عیسی را دوست می دارم و به او ایمان آورده بودم لكن محمد را بیشتر دوست می دارم این وقت امام رضا علیه السلام با جاثلیق فرمود اكنون آنچه از این جاریه شنیدی و آنچه تو خود با او گفتی و آنچه جاریه در جواب تو بگفت برای این جماعت تفسیر كن جاثلیق تمام مكالمات مذكوره را برای حاضران تفسیر كرد.

تلكم به زبان سندی

بعد از آن جاثلیق عرض كرد یابن محمد در اینجا مردی سندی است و نصرانی و صاحب احتجاج و فضیلت و كلام است به زبان سندی امام رضا علیه السلام فرمود او را نزد من حاضر كن جاثلیق او را حاضر نمود و امام رضا با او به زبان سندی سخن كرد آنگاه با او از در محاجه درآمد و او را به زبان سندی از جائی به جائی و مطلبی به مطلبی در مذهب نصرانیت او می كشانید.

محمد بن فضل می گوید ما همه همی شنیدیم كه آن مرد سندی همی گفت شطیی شطیی ثبطله ثبطله امام رضا علیه السلام فرمود همانا به زبان سندی توحید خدای تعالی را می نماید.

و از آن پس در باب عیسی و مریم علیهماالسلام با وی تكلم فرمود و همواره او را از حالی به حالی می رسانید تا گاهی كه به زبان سندی گفت: اشهد ان لا اله الا الله و ان محمد رسول الله صلی الله علیه و آله.»

آنگاه كمربند خود را كه بر كمر داشت برافراشت و از زیر آن زناری كه به كمر اندرش بود نمودار شد و عرض كرد یابن رسول الله تو این زنار را به دست



[ صفحه 487]



مبارك خود پاره كن آن حضرت كاردی طلب و زنار را پاره فرمود.

سپس با محمد بن فضل هاشمی فرمود این سندی را به گرمابه برده پاكیزه دار و او را و عیالش را رخت بپوشان و جملگی را به مدینه حمل نمای و چون آن حضرت از مخاطبه آن قوم بپرداخت فرمود: «قد صح عندكم صدق ما كان محمد بن الفضل یلقی علیكم عنی» اكنون صدق آن اخباری كه محمد بن فضل از من به شما می رساند صحت پذیرفت عرض كردند سوگند با خدای چنین است و از آنچه شنیدیم اضعاف مضاعفش را از تو بدیدیم.

و نیز محمد بن فضل ما را خبر داده است كه تو را به خراسان می برند فرمود: «صدق محمد علی انی احمل مكرما معظما بجلا» محمد به راستی سخن كرده است كه مرا در كمال تكریم و تعظیم و تبجیل به خراسان خواهند برد محمد بن فضل می گوید تمام شیعیان به امامت حضرت رضا علیه السلام اقرار كردند و آن حضرت آن شب را نزد ما بیتوته فرمود و چون صبح آن صبح سعادت ابدی و آفتاب نور پاش سرمدی با آن جماعت وداع كرده و با من به آنچه اراده داشت وصیت نهاد و راه برگرفت و من به متابعتش برفتم تا به وسط قریه رسیدیم این وقت از طریق عدول فرموده چهار ركعت نماز بگذاشت آنگاه فرمود ای محمد در حفظ و نگاهبانی خدای باز شو و هر دو چشم خود را فروخوابان چنان كردم بعد از آن فرمود برگشای برگشودم و خویشتن را در سرای خود در بصره دیدم و امام رضا علیه السلام را ندیدم و آن شخص سندی و عیالش را در هنگام موسم به مدینه طیبه بكوچانیدم.

می گوید از جمله وصایای آن حضرت در زمان خروج از بصره این بود كه مرا فرمود به جانب كوفه شو و شیعیان مرا در آنجا فراهم ساز و ایشان را بگوی كه من بر ایشان وارد می شوم یعنی این بشارت را به ایشان بازده.

چنان كه انشاء الله تعالی داستان ورود مسعود آن حضرت به كوفه و دیگر وقایع در جلد پنجم احوال شرافت منوال آن امام والا مقام علیه السلام مذكور آید، هم اكنون به حول و قوه و مشیت و اراده خالق بی چون و آفریننده این طبقات عالیات بی پایه و



[ صفحه 488]



ستون از نگارش جلد چهارم احوال سعادت اشتمال امام هشتم صلوات اله علیه كه باعث ایجاد موجودات و مظهر خالق ارضین و سموات است بپرداختیم و انشاء الله الرحمن شروع به مجلد پنجم این كتاب مستطاب خواهد شد و چه شكرها گویم خدای را كه چنانم قدرت و احاطه و بضاعت و استطاعت و استیلا و استقرا بخشید كه بدون هیچ یار و یاور به نگارش چنین كتب مبسوطه كه در تحریر هر یك معاون و معاضد لازم است حاجتمند به زحمت و نصرت احدی نساخت بلكه تمام كارهای شخصی و امور معاشیه را به شخص خود متحمل شدم و با این كه مخارج این بنده در كمال قناعت و رعایت حد وسط چندین برابر مداخل است و قیمت و بهای عموم اجناس خواه مأكولات خواه ملبوسات و هر گونه مایحتاج در این چند سال انقلابات ممالك ده برابر سنوات سابقه و حالت اضطراب نفوس و تحیر عقول طی مدارك عالیه می نماید.

و به علاوه بنیه این بنده حقیر به اقتضای سال شمردگی و كثرت زحمت و افسردگی از پژمردگی روزگار و عدم ملاحظه و رعایت مصادر امور و پیشوایان جمهور یك سره در طی این گونه مرور سایر معالم فتورات به توفیقات یزدانی و تأئیدات ائمه جاودانی و اقبال شخص شخیص سلطانی به چنین خدمت پاینده و دولت نماینده كه برترین مراتب آمال و امانی است مفتخر و فایر گردیدم از آفریننده ماه و هور و نماینده سال و شهور و دور كننده نزدیك و نزدیك كننده دور مسئلت می نماید كه شاهنشاه جوان جوان بخت كهن عقل كهن دانش این مملكت افسرده را كه مدتی است دستخوش اغراض جهال و پای كوب قوارع ماه و سال است با بخت بیدار و تخت نامدار پاینده و برقرار و به نظام دولت و قوام مملكت و عمر طویل و مجد اثیل كامیاب و كامكار و این كمتر چاكر پیشگاه را به وفور دولتخواهی و سعادت اتمام این كتب مباركه و تقویت شرع متین موفق و مباهی و والدین آینده و جمله مسلمانان را در بحار غفران مستغرق و با رسول مختار و ائمه اطهار محشور بگرداند.

پایان - محل مهر میرزا عباسقلی خان سپهر